گوش کن جاده صدا میزند از دور قدمهای تو را

نخست موعظه پیر می فروش این است دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور

نقدی دیگر بر جاده مالهالند

جمعه, ۱۰ دی ۱۳۹۵، ۰۳:۵۵ ب.ظ

-نقد فیلم «مالهالند درایو»

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/50/part4/50/28-Mulholland-Dr/22-Mulholland-Dr.jpg«لینچ باز» هم یکی از آن اصطلاحات احمقانه و ابلهانه ای است که چندسالی است بین جماعت مثلا روشنفکر ایرانی مد شده. الحمدلله من نه نسبتی با روشنفکری دارم نه لینچ بازم، ولی فعلا ویرم گرفته که یک سری مطلب راجع به «مالهالند درایو» بنویسم، آن هم تنها به این خاطر که فکر می کنم ارزش های سینمایی این فیلم آن قدر زیاد هست که بشود درباره اش ساعت ها بحث کرد.زیرنویس فارسی فیلم جدیدا به دستم رسید و دوبار دیگر نشستم و آن را دیدم و نظرم نسبت بهش کلا عوض شد: اگر تا چند وقت پیش خیلی راحت بعضی از سکانس های فیلم را اضافی می دانستم الآن با اطمینان می گویم که تقریبا هیچ چیز فیلم اضافه نیست، حتی یک پلان.مالهالند درایو به هیچ وجه تراوشات اراجیف ذهنی یک پیرمرد شصت ساله نیست. آوردن لفظ «سوررئالیسم» و پشت بندش آوردن صفت «تفسیر ناپذیر» در مورد این فیلم فقط تنبلی ذهن مخاطب را نشان می دهد، ذهنی که از سوررئالیسم فقط رویایی بودن و از رویایی بودن به اشتباه اجق وجق بودن و تفسیر ناپذیر بودن اش را فهمیده. «مالهالند درایو» با تمام پیچیدگی هایش فیلم دقیقی است که با تئوری های تفسیر خواب قابل تفسیر است.برای پرداختن به جنبه های سینمایی فیلم چاره ای جز این نیست که ابتدا سیستم داستان گویی فیلم را تا حدودی تفسی کنم و پیش فرض را بر این بگذارم که خواننده های معدودِ این نوشته هیچ چیزی از فیلم نفهمیده اند. پیشاپیش به خاطر این پیش فرضم معذرت می خواهم.

داستان خطی فیلم

دایان سلوین (نوآمی واتس) بعد از این که توی یک مسابقه رقص برنده می شود، تصمیم می گیرد که دنبال آرزوی دیرینه اش یعنی بازگیری در هالیوود برود، برای همین راهی لوس آنجلس، محل زندگی عمه اش می شود. مدتی بعد عمه دایان می میرد و ارث و میراث دندان گیری برای دایان باقی می گذارد.دایان تصمیم می گیرد که برای بازی در نقش اصلی فیلم «داستان سیلویا نورث» تست بازیگری بدهد، ولی زن دیگری به اسم کامیلا رودز (لائورا النا هرینگ) به عنوان بازیگر اصلی انتخاب می شود. این قضیه باعث می شود که دایان با کامیلا دوست بشود، در عوض کامیلا هم کمک می کند که از آن به بعد او در فیلم هایش نقش های فرعی را بازی کند.بعد از این قضیه، دایان تصور می کند که سیستم انتخاب بازیگر در هالیوود که «سیستم کاملا مافیایی» است که همه چیزش از پیش تعیین شده. او انتخاب نشدن خودش و انتخاب شدن کامیلا برای نقش سیلویا نورث را هم متاثر از همین سیستم مافیایی می داند.در این بین دایان عاشق کامیلا می شود و هر از گاهی با او معاشقه می کند، اما کامیلا که بعد از ورود به سینما عاشق یکی از کارگردان های جوان هالیوود می شود بعد از مدتی مانع معاشقه شان می شود. نفرت دایان از کامیلا (در عین این که عاشق اوست) وقتی به اوج خود می رسد که کامیلا او را به مهمانی مجللی که آن کارگردان جوان برپا کرده دعوت می کند. دایان بعد از آن مهمانی یک نفر را استخدام می کند تا کامیلا را بکشد.بعد از مرگ کامیلا دایان دچار کابوس های تکراری و وحشتناکی می شود که نهایتا او را به مرز جنون می رسانند و باعث می شوند که بالآخره دایان خودش را بکشد.

سیستم روایی فیلم بر مبنای زمان

http://www.naghdefarsi.com/images/stories/rooz/naghd/50/part4/50/28-Mulholland-Dr/4-Mulholland-Dr.jpgدو سوم اول فیلم، یعنی تا جایی که «کابوی» می آید به دایان/بتی می گوید «وقت بیدار شدنه دختر خوشگله» رویا و خواب است و مابقی فیلم (به غیر از چند پلان آخر) واقعیت است. زمان داستانی یک سوم پایانی جایی است که کامیلا توسط قاتلی که دایان اجیر کرده است کشته شده و حالا دایان دچار عذاب وجدان است. همان طوری که از فیلم معلوم است دایان توی خانه راه می رود و مدام جای خالی کامیلا را احساس می کند و خاطرات گذشته برایش مرور می شود، بنابراین یک سوم پایانی ترکیبی است از تصاویری که مربوط به زمان حال می شود به علاوه مقدار زیادی فلاش بک که ماجرای واقعی را روایت می کند.طبق حرف های دایان در مهمانی آخر فیلم و فلاش بک های انتهای، داستان خطی یی که در قسمت قبلی نوشتم به راحتی قابل درک است، هر چند که برخی از جزییات، مثل تکراری بودن کابوس های دایان، با توجه به نشانه هایی که در فیلم وجود دارد معلوم می شود که به آن ها اشاره خواهم کرد.

رمز گشایی

کل فیلم بر مبنای سیستم تعبیر خوابی که فروید پیشنهاد داده بنا شده است. فروید برای ارائه نظریه اش خواب یکی از مریض هایش را مو به مو تعریف می کند، سپس برای تعبیر خواب مجموعه ای از اتفاقاتی که زندگی فرد مورد نظر رخ داده به علاوه افکار و عقاید آن فرد نسبت به زندیگ را کنار هم می گذارد و هر کدام از تصاویر خواب را به یکی یا چند تا از اتفاق ها و افکار آن فرد ربط می دهد. البته مدل پیشنهادی فروید در بعض موارد ناتوان عمل می کند که بعدها روانشناسان دیگر آن نقایص را هم تا حدودی جبران کردند. اما این قضیه چه ربطی به «مالهالند درایو» دارد؟دو سوم ابتدایی فیلم (یعنی قسمت رویا) و همه تصاویرش ارتباط تنگاتنگی با یک سوم پایانی دارد. بهتر است همه اش را جز به جز بررسی کنم:

1-رقص ابتدایی:تصاویر رویا گونه رقص ابتدای فیلم در واقع همان مسابقه رقصی است که بتی در آن برنده شده (همانی که دایان در آخر فیلم ازش حرف می زند) در حالی که همه می رقصند (مسابقه می دهند) یک دفعه تصویر یک زن با نورپردازی تخت، روی آن سوپرایمپوز می شود. این صحنه تصور دایان است و تفاوت گرافیکی آن با کل صحنه نشان دهنده برنده شدن او (بتی/دایان) بین شرکت کنندگان است. در کنار او پیرمرد و پیرزنی دیده می شوند که در واقع داوران مسابقه هستند.

2-تصادف اول فیلم:یک ماشین تشریفاتی توی بزرگراه مالهالند در حال حرکت است و ریتا روی صندلی عقب اش نشسته. همان طور که می دانید در لحظه ای که یکی از سرنشینان جلوی ماشین قصد جان ریتا را می کند، ماشین یک دفعه تصادف می کند و دو نفر سرنشین جلو می میرند. این صحنه معادل همان صحنه ای است که کامیلا دایان را به مهمانی کارگردان جوان دعوت می کند، حتی نوع ترکیب بندی و دکوپاژ همه پلان های داخلی ماشین در هر دو صحنه دقیقا عین هم است: همان زاویه و همان اندازه نما و همان کات. حتی ماشین سیاه همان جایی که تصادف می کند که ماشین حامل دایان در واقعیت نگه داشته بود. در رویا، ریتا به واسطه تصادف از ماشین پیاده می شود و در نهایت سر و کارش به دایان می افتد و در واقعید دایان از ماشین پیاده می شود و کامیلا از لای درخت ها بیرون می آید و او را به مهمانی می برد. این که چرا ریتا با اسلحه کشته نشد، نشان دهندة نظر دایان نسبت به کارآمدی قاتلی است که قرار بوده در واقعیت کامیلا را بکشد.

3-سانست بلوار:دایان دوست داشت که ای کاش کامیلا دوباره زنده می شد و با هویت یک آدم جدید دوباره سر راه او قرار می گرفت ولی این اتفاق در واقعیت غیر ممکن است، پس در رویا/خوابِ دایان به وقوع می پیوندد. گذر ریتا/کامیلا به سانست بلوار و خانه یکی از آن کله گنده های هالیوود می افتد و دزدکی واردش می شود. آن خانه هم در واقع جز رویاهای دایانی است که دوست دارد ستاره سینما شود و محل زندگی اش سانست بلوار باشد، جایی که فقط می تواند در خواب ببیند.

4-بتی و ریتا:اسم دایان توی خواب بتی است، این نام هم از نام گارسون کافه گرفته شده، همان گارسونی که دایان و قاتلِ اجیرشده قهوه می آورد. اسم ریتا هم از روی پوستر فیلم گیلدا(چارلز ویدور، 1946) که روی دیوار حمام چسبیده برداشته می شود (فیلمی که ریتا هایوورث نقش اولش را بازی می کند و داستان اش اشتراکات عجیبی با داستان مالهالند درایو دارد)

5-پلیس ها:دو پلیسی که جلوی صحنه تصادف با هم حرف می زنند، در واقع متاثر از آن جمله ای هستند که همسایه دایان در واقعیت بهش می گوید: «اون دو تا پلیس با زهم اومده بودند اینجا»

6-ورود بتی:بتی از وقتی که وارد لوس آنجلس می شود ذوق زده است (این همان حس طبیعی دایان نسبت به هالیوود است)، وقتی تابلوی هالیوود و درخت های بلند سانست بلوار را هم می بیند ذوق زده است، تصاویر قشنگی که در این قسمت نشان داده می شود، در واقع تصور ذهنی دایان نسبت به هالیوود است. صحنه ای که پیرمرد و پیرزنِ داور توی ماشین نشسته اند و خوشحال اند هم نشان دهنده رضایت آن ها از انتخاب درست شان است (این هم برگرفته از افکار دایان در واقعیت است، او معتقد است که بهترین انتخاب در مسابقه رقص بوده)

7-کوکو:کوکو تنها کسی است که اسم اش در واقعیت و رویا یکی است و فقط هویت اش فرق دارد. در واقعیت او مادر کارگردان است و در رویا نگهبان خانه های ویلایی سانست بلوار. صحنه ای که کوکو به همسایه اخطار می دهد که «اگر سگت دفعه بعد این جا بریند، به عنوان صبحانه می خورمش» متاثر از اولین باری است که دایان در واقعیت کوکو را می بیند: کوکو در آن لحظه حسابی گرسنه بود از دیر آمدن دایان کمی دلخور.

8-وینکیز:پسری که به همراه روانشناس اش توی رستوران نشسته همان آدمی است که دایان توی واقعیت برای یک لحظه توی وینکیز می بیندش، دقیقا همان موقعی که دارد یک قاتل برای کشتن کامیلا اجیر می کند. دایان از این که می خواهد کامیلا را بکشد عذاب وجدان دارد، هر چه باشد دایان عاشق کامیلا است. پسری که در خواب (یعنی یک سوم اول) با روانشناس اش توی رستوران حرف می زند در واقع نمادی از وجدان دایان است، وجدانی که دایم در حالت عذاب کشیدن است.پسر علاوه بر همه جملاتی که درباره مرد پشت دیوار می گوید (که نشان دهنده عذاب وجدان دایان است) یک دیالوگ کلیدی دیگر هم دارد:«من خواب این جا رو دیدم، دوبار دیدم...» دوبار خواب دیدن او ارجاعی است به کابوس های تکراری دایان. کابوس های پسر هم ارجاعی است به کابوس هایی که دایان توی زندگی واقعی اش مدام باهاشان درگیر است. مرگ پسر بعد از دیدن مرد کریه المنظر پشت دیوار، اولین قسمت آینده نگر خواب دایان است. مرگ پسر پیش بینی مرگ دایان در واقعیت است، یعنی خودکشی او در آخر فیلم به خاطر عذاب وجدان زیاد.تقریبا تمام نماهای اورشولدر و کلوزآپ های پسر و روانشناس نماهایی متحرک و یا اگر بهتر بگویم نماهای غیر ایستا و لرزانی هستند که دقیقا با متزلزل بودن وضعیت روحی دایان (یعنی همین پسری که توی صحنه است) به شدت همخوان است. کمی بعد پسر از رستوران بیرون می آید تا پشت دیوار را نشان روانشناس بدهد. در راه از جلوی باجه تلفن و تابلوی ورودی Entrance رد می شود. تاکید کارگردان روی این دو تصویر برای این است که بعدا سر موقع ازشان استفاده کند. لینچ لوکیشن را این طور معرفی می کند: رستوران وینکیز که میزهایش کنار پنجره های شیشه است، جلوی در ورودی صندوق پرداخت پول قرار دارد، بیرون رستوران یک باجه تلفن است که رویش با سوراخ تصویر گوشی تلفن حک شده و جلوی دیوار رستوران یک تابلو که رویش نوشته شده Entrance نصب شده است. همه این ها به صورت یک «بسته» و با هم در ذهن مخاطب حک می شود. بنابراین وقتی در سکانس های بعدی بتی و ریتا برای مطلع شدن از وضعیت تصادف در بزرگراه مالهالند سراغ همین باجه تلفن می روند می دانیم که این باجه کنار همان رستوران است که جلویش تابلوی Entrance نصب شده. این جور ریزه کاری ها تقریبا در همه جای فیلم وجود دارد: معرفی لوکیشن با نشان دادن حداقل پلان ها.

9-مافیا:قبل از صحنه ورود دایان به لوس آنجلس، صحنه ای هست که چند تا آدم که قیافه دو تا شان اصلا معلوم نیست به هم زنگ می زنند و جملات مبهمی به هم می گویند. آن ها از مرگ دختری حرف می زنند که در نگاه اول می تواند همان ریتا باشد که از دید آن ها در تصادف ماشین دخلش درآمده. این صحنه نشان هم کاشتی است برای قسمتی که یک بازیگر دختر به اسم «کامیلا رودز» از طرف دو تا تهیه کننده گردن کلفت به کارگردان جوان تحمیل می شود و هم نشان دهنده تصور دایان نسبت به سیستم مخفی گرداننده هالیوود است، همان سیستم مافیایی که توی «خلاصه داستان» بهش اشاره شد.

منبع:همشهری کاوه

منبع :نقد فارسی

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۱۰/۱۰
hossein gomar

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی